مری کاسات، دختر کوچک در صندلی راحتی آبی، 1878، رنگ روغن روی بوم، 89.5 در 129.8 سانتی متر (گالری ملی هنر، واشنگتن دی سی)آنا! دخترم! امشب من در شرایطی از ورزشگاه به خانه بازمیگردم که تیم محبوبم باخته، هواداران تیم مورد تمسخر قرار گرفتهاند و از آنجایی که اقساطم را پرداخت نکردهام از بانک پیام اخطار دریافت کردهام. تازه در راه باد سردی هم لای سروها میوزید؛ اما تمام طول مسیر را به تو فکر میکردم. غمگین بودم و دنبال راهی میگشتم که اگر روزی با
«باختن» مواجه شدی باید چهکار کنی. عسلم! عمداً از مصدر فعلِ «باخت» استفاده میکنم. سال آینده معنای مصدر را در مدرسه خواهی آموخت، اما عجالتاً بگویمت که برای نمونه در جملهٔ «خواستن، توانستن است» از دو مصدر استفاده شده است. دخترم! یادت میآید که دوسال قبل وقتی در پارک قدم میزدیم، گنجشکی را دیدی که سنجاقک کوچکی را با نوکش گرفته بود و تو به سمت گنجشک دویدی که سنجاقک را نجات دهی؟ یادت میآید که آنشب تو را به کافه بردم و دیرتر به خانه برگشتیم تا برای تو توضیح بدهم تقصیر تو نیست اگر گنجشکْ سنجاقک را میخورد؟ تو درحالیکه بستنی میخوردی به من زل زده بودی که قهوهام داشت سرد میشد و ازقضا آنشب هم باد برگها را روی زمین جابهجا میکرد. هنوز
اندوهگینم که چرا دیر جنبیدم و نتوانستم تو را در آغوش بگیرم و حواست را پرت کنم. نمیخواهم مثل پدرهایی که حکیمانه و قاطع دربارهٔ چیزی حرف میزنند بالای منبر بروم و بگویم باید از شکستها تجربه کسب کرد، اما فکر میکنم – نفسم، مطمئن هم نیستم – فقط فکر میکنم که اگر آدم همهاش برنده شود، احمق میشود. چیزی که تو را غمگین خواهد کرد خود «باختن» نیست، بلکه این احساس است که نکند من بهدردبخور نیستم. اما بگذار به تو بگویم اتفاق...
ادامه مطلبما را در سایت اتفاق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : deventslandd بازدید : 62 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 23:54